English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3935 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
dehumidify U نم چیزی را گرفتن
dehydrate U اب چیزی را گرفتن
to obtain something U گرفتن چیزی
to get [hold of] something U گرفتن چیزی
to bring something U گرفتن چیزی
to send round the hat U برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
gripped U محکم گرفتن چیزی
gripping U محکم گرفتن چیزی
to seize something [from somebody] U چیزی را گرفتن [از کسی]
grabs U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbing U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grab U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grips U محکم گرفتن چیزی
grip U محکم گرفتن چیزی
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را گرفتن
decarbonize U زغال چیزی را گرفتن
rigid adherence to a thing U محکم گرفتن چیزی
to take something into account U در نظر گرفتن چیزی
degas U گاز چیزی را گرفتن
decarbonate U زغال چیزی را گرفتن
To turn a blind eye to something. To overlook something. U چیزی را نادیده گرفتن
To take delivery of something. U چیزی را تحویل گرفتن
to let something slip U چیزی را نادیده گرفتن
to turn a blind eye to something U چیزی را نادیده گرفتن
To treat something as a joke U چیزی را بشوخی گرفتن
tug U کوشیدن
tugged U کوشیدن
strives U کوشیدن
striven U کوشیدن
strived U کوشیدن
strive U کوشیدن
tugs U کوشیدن
tugging U کوشیدن
striving U کوشیدن
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
caulk U شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
retraces U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraced U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retrace U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To make light of something. U چیزی راسر سری گرفتن
To put something to the vote. U درباره چیزی رأی گرفتن
nip in the bud <idiom> U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
dispraise U از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
retracing U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To find fault with something ( someone ) . U از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
to contract something from somebody U از کسی چیزی [بیماری] گرفتن
monopolization U گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
scrape the bottom of the barrel <idiom> U گرفتن چیزی که باقی مانده
to wring something from somebody [out of somebody] U از کسی چیزی به زور گرفتن
stem the tide <idiom> U جلو موج چیزی را گرفتن
to borrow something [from somebody] U چیزی را قرض گرفتن [از کسی]
to nip something in the bud U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to reach for knowledge U دانش کوشیدن
to hump it U سخت کوشیدن
calibrated U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to get in somebody's way U جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
calibrates U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something U جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
calibrate U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
labourvi U تقلا کردن کوشیدن
hammers U کوبیدن سخت کوشیدن
hammer U کوبیدن سخت کوشیدن
endevour U تلاش کردن کوشیدن
endeavor U تلاش کردن کوشیدن
tries U سعی کردن کوشیدن
try U سعی کردن کوشیدن
hammered U کوبیدن سخت کوشیدن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to regard something as a matter of course U چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
superimposes U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
superimpose U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
supersedes U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersede U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposing U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superseding U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superseded U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to work oneself up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
enlisting U برای سربازی گرفتن
enlist U برای سربازی گرفتن
enlists U برای سربازی گرفتن
extra cover U پوشش اضافی برای بل گرفتن
to borrow for ... weeks U برای ... هفته قرض گرفتن
to run for the bus U برای گرفتن اتوبوس دویدن
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
moved U مانوور برای گرفتن نفر جلو
gigs U نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
To have design on someone . To malign someone . U برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
telescope U وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک
gig U نیزه چنگالی برای گرفتن ماهی
put to the question U برای گرفتن اعتراف زجر دادن
telescopes U وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک
move U مانوور برای گرفتن نفر جلو
copy protect U یچ برای جلوگیری از کپی گرفتن از یک دیسک
overtaking sight distance U مسافت دید برای سبقت گرفتن
to hog <idiom> U بی پروا برای خود گرفتن [اصطلاح]
bass bug U حشره برای گرفتن ماهی خاردار
moves U مانوور برای گرفتن نفر جلو
carry U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carrying U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carried U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carries U گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
prize fight U جنگ با مشت برای گرفتن پول یا جایزه
greats U امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
great go U امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
cp U دستور UNIX برای کپی گرفتن از فایل
tampion U توپی :چوب برای گرفتن دهانه توپ
burdended U فاصله گرفتن از قایق جلویی برای عبور
blitzed U حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitz U حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
bids U بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
dead letter box U فایلی برای گرفتن پیامهای غیر قابل ارسال
disabling U دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
float U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
disable U دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
disables U دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
bid U بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
shut out <idiom> U مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
dummy U کیسه استوانهای پرازپشم برای تمرین گرفتن حریف
blitzing U حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
floats U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
dummies U کیسه استوانهای پرازپشم برای تمرین گرفتن حریف
blitzes U حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
floated U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
to grieve over anything U برای چیزی
noises U توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
decoy U طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
align U ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
little go U نخستین امتحانی که برای گرفتن درجه در a.b کمبریج باید داد
aligning U ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
noise U توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
provisor U کسیکه از طرف پاپ برای گرفتن درامد کلیسامعرفی میشد
aligns U ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
decoyed U طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoys U طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoying U طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
pass pattern U مسیر منحنی که گیرنده پاس برای گرفتن توپ طی میکند
aligned U ایجاد فاصله بین کلمات برای اطمینان از جا گرفتن خط متن در یک خط
look to <idiom> U آمادگی برای چیزی
requested U تقاضا برای چیزی
requesting U تقاضا برای چیزی
inclinable to something U مساعد برای چیزی
request U تقاضا برای چیزی
requests U تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing U برای چیزی غرغرکردن
kill off U سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
application [for something] U درخواست نامه [برای چیزی]
in defence of somebody [something] U برای دفاع از کسی [چیزی]
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
ask U برای چیزی بی تاب شدن
to get something to somebody U برای کسی چیزی را آوردن
approval U توافق برای استفاده از چیزی
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
asks U برای چیزی بی تاب شدن
asking U برای چیزی بی تاب شدن
asked U برای چیزی بی تاب شدن
steeper U فرف برای خیساندن چیزی
demand U تقاضا برای انجام چیزی
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
demands U تقاضا برای انجام چیزی
security blanket <idiom> U استفاده از چیزی برای راحتی
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
winner's circle U محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
meaconing U گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
ATC U مجوز ناشر نرم افزار به کاربر برای گرفتن چندین کپی از برنامه
block the plate U موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
stepper U چیزی که برای پله بکار می رود
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com